خاطرات استودیو عکاسی

روز خوب

1392/4/18 19:25
2,190 بازدید
اشتراک گذاری

سلام، امروز هم روز یه کوچولوی اصلا نخواب بودکه همه برای خوابوندنش بسیج شدن. اما مامان و خاله انقدر 

می خندیدن برای این وضعیتی که نی نیشون پیش آورده که چشای نی نی بیشتر باز می شد و بگم از لالایی که خاله میخوند دیگه داشت همه رو به رقص مینداخت . آخرشم خودم رفتم کمک و بعدش خوابوندمش چشاش خواب بودا ولی با پرو بازی لای چشاشو باز نگه میداشت ولی وقتی خوابید انگار که یه ساله نخوابیده بود عمیق..........................

بچه بعدی فیلیک رو خیلی دوست داشت و کلی همکاری کرد اسمش هم دُریسا بود که با عمه و کسری که پسر عمه بود و اونم نی نی خیلی مهربونی بود و دریسا رو خیلی دوست داشت آمده بود اما آخراش کمی خسته شده بود و گریه کرد.

اما دوتا نی نی ام از نی نی های قبلی برای انتخاب عکساشون آمده بودن که یکی شون باران بود دوست خوبی برای من بود .

 نی نی ساعت 6 ما اسمش سیاوش بود خیلی نی نی خوبی بود اما کم حوصله و خسته اما نمی خوابید گویا با فضای ما عادت نکرده بود اما ما بلاخره خوشاخلاقش کردیم و عکسای خوبی هم ازش گرفتیم

تتینار مددیاردریسا بغدادیانسیاوش شکوهی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ساحل
3 مرداد 92 17:26
چقد من عکس اولی رو دوست دارم یه حس فوق العاده به آدم میده